زنان
زنان
خطری که زنان ایرانی را تهدید می کند جدی است باید آگاه باشید باشید واز برنامه هایی که برای نابودی فرهنگ ایران است آگاه شوید
زنان
نويسندگان
لینک عزیزان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زنان و آدرس zanan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





این صفحه یک صفحۀ جانبی از وبلاگ است. جهت دیدن صفحه اصلی وبلاگ، اینجا کلیک کنید.

 

«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ  أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ  وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب‏»

(سوره زمر، آیه 18و17)

«پس بندگان را بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند»

 

  قوم به نزدیکی سرزمین مقدّس رسیده بودند. قرار بود به آن شهر وارد شوند، ولی مشکلی وجود داشت، در آن شهر قومی زورمند ساکن بودند. قوم به موسی(ع) رو کرده گفتند: «ای موسی، در این شهر قومی زورمند هستند، ما تا زمانی که از آن خارج نشوند، وارد آن نخواهیم شد و اگر خارج شوند، ما وارد خواهیم شد.» دو مرد از پرهیزگاران، که گویا موسی(ع) و برادرش هارون(ع) بودند، گفتند: «شما وارد دروازه شهر شوید. چون وارد شوید، پیروز خواهید شد. اگر مؤمن هستید، به خدا توکّل کنید.» ولی قوم به موسی گفتند: «ای موسی! ما هرگز به آن وارد نخواهیم شد، تا وقتی که آنها در آن هستند، تو و پروردگارت بروید و بجنگید. ما اینجا نشسته ایم.» جای تعجّب بود. مگر مردم معجزات موسی(ع) را ندیده بودند؟ مگر موسی(ع) به اذن خدا، آنها را از میان دریای شکافته شده، عبور نداد؟ چرا با وجود این همه نشانه و اعجاز، هنوز لغزش دارند؟ موسی(ع) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم. میان ما و این جمعیت گناهکاران، فاصله انداز.» پس خداوند فرمود: «[اين سرزمين]، تا چهل سال بر آنها ممنوع است، پيوسته در زمين، سرگردان خواهند بود و در باره اين جمعيّت گنهكار، غمگين مباش‏![۱]»

 

  هوا تاریک بود. در باغ جتسیمانی، عیسی(ع)، مسیحای موعود بنی اسرائیل، که قرنها بود، موحّدین جهان آرزوی آمدنش را داشتند، با چند تن از حواریونش تنها مانده بود و مأموران رومی و روحانیان یهود به دنبال دستگیری و کشتن وی بودند. به راستی عجیب بود. مسیح(ع) برای این مردم معجزه کرده بود. عیسی(ع) به اذن خدا، مرده زنده کرده بود و مریضانشان را شفا داده بود. با وجود این همه نشانه و اعجاز، چرا مردم گرد عیسی(ع) را خالی کرده اند؟ چرا حالا که سران یهود و سربازان رومی به دنبال عیسی(ع)، هستند، او را تنها گذاشته اند؟ خداوند به عیسی فرمود: «من تو را برمى‏گيرم و به سوى خود، بالا مى‏برم و تو را از كسانى كه كافر شدند، پاك مى‏سازم و كسانى را كه از تو پيروى كردند، تا روز رستاخيز، برتر از كسانى كه كافر شدند، قرار مى‏دهم سپس بازگشت شما به سوى من است و در ميان شما، در آنچه اختلاف داشتيد، داورى مى‏كنم[۲].» بنی اسرائیل مردی را دیدند که پنداشتند او عیسی(ع) است. در دادگاه هر کس سؤالی از او پرسید، بی پاسخ ماند یا اینکه پاسخی بی ربط دریافت کرد. او را زدند، به صورتش تف انداختند و سپس به وی شلاقش زدند و با پافشاری یهودیان، به صلیبش کشیدند و دفنش کردند. دو روز بعد(و نه سه روز بعد!)، عیسی(ع) بر مردانی از قوم ظاهر شد و مدّتی را با ایشان ماند، و کسی ادعا نکرده است که از او شنیده باشد که بگوید به صلیب رفته است یا کشته شده است. خداوند فرمود: «نه او را كشتند، و نه مصلولبش نمودند لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى‏كنند و قطعاً او را نكشتند[۳].» نتیجه چه شد؟ افسانه های شرک وارد مسیحیت شد: عیسی(ع) را نیز خدایی دانستند که برای نجات ما به زمین آمده است و کشته می شود و بدین ترتیب خود را فدای ما می سازد، و چند روزی بعد توسّط پدرش که در آسمان است، زنده می شود و به آسمان می رود؛ باوری که هیچ زمینه و اساسی در دینی که مسیحیت باید راه آن را ادامه بدهد، یعنی یهودیت، ندارد، ولی در ادیان شرک و بت پرستی سرزمینهای اطراف به خوبی دیده می شود! مدّتی دیگر بدعتی دیگر هم وارد شد: تثلیث؛ مخلوطی از الهیات توحیدی یهود و الهیات مشرکانه و منحطّ جهان کفر: خدایی یکتا، ولی سه گانه. خداوند می فرماید: « از كسانى كه ادّعاى نصرانيّت داشتند(مسیحیان که ادعای یاری مسیح را داشتند)، پيمان گرفتيم ولى آنها قسمت مهمّى را از آنچه به آنان تذكّر داده شده بود، فراموش كردند. از اين رو در ميان آنها، تا روز قيامت، عداوت و دشمنى افكنديم. و خداوند، آنها را از آنچه انجام مى‏دادند، آگاه خواهد ساخت[۴]

 

  روز عاشورا بود. یک لشگر چند ده هزار نفری، در برابر یک میر و هفتاد و دو مرد، ایستاده بودند. این سو حسین(ع) و آن سو دژخیمان اموی. حسین(ع) را بین دو انتخاب آزاد گذاشته اند: یا با یزید بیعت کند یا سرش بریده شود! و حسین(ع) فرمود: «هیهات منّا الذّلة»(هرگز از ما ذلّتی نخواهد بود). جالب اینجاست که مردمان کوفه خود به حسین نامه نوشته بودند که بیا و اگر نیایی، خودت باید در قیامت پاسخ جدّت را بدهی. مردم کوفه، هم حکومت آل محمّد(ص) را دیده بودند و هم حکومت آل امیه را! هم عدالت علی(ع) را دیده بودند، و هم قساوت زیاد را. اتفاقاً به همین خاطر بود که برای حسین(ع) نامه نوشته بودند و او را به سوی خود فراخوانده بودند و همه چیز «به ظاهر» خوب بود، تا وقتی که پسر زیاد نرسیده بود! روز عاشورا بود. ولی مسلمانان که همین چند ده هزار نفر سپاه شام و کوفه نبودند. میلیونها مسلمان در اقصی نقاط جهان اسلام، حاضر بودند. پس چرا حسین(ع) فقط 72 یار دارد؟ مسلمانان دیگر هم بیکار نیستند! گروهی دارند برای سیر کردن زن و کودک، کار می کنند و عرق می ریزند! گروهی گروهی به عبادت مشغولند! گروهی از جنگ خسته هستند! گروهی اصلاً از ماجرا بی خبرند(!) و خلاصه هر کسی بهانه ای دارد، برای اینکه حسین(ع) را در برابر دژخیمان اموی تنها بگذارد. نتیجه چه شد؟ قدرت در دست ظالمان باقی ماند و ظالمی از پس ظالم دیگر به قدرت رسید و جهان اسلام را روز به روز از اسلام دورتر کرد. برای مردم کوفه البته عوارض بدتری داشت، زیرا دیری نپایید که آنانی که بر حسین ترجیحشان داده بودند، حجاج بن یوسف را بر سرشان گماردند، تا با جنایتهایی تاریخی، زیاد و ابن زیاد را روسفید گرداند.

 

آیا درسهای تاریخ تکراری نیستند؟ از دو حال خارج نیست: یا فهم درسهای تاریخ سخت است، و یا اینکه ما بی توجّه هستیم.

 

***

 

  عید سال 1386، برای اوّلین بار با مطلبی روبرو شدم که علیه اسلام بود. مطلبی علیه امام حسین(ع)، با بی ادبانه ترین کلمات و عبارات، و تحریف آشکار حقایق. هر چند دو سالی می شد که به اینترنت می آمدم، ولی با اینگونه مطالب برخورد نکرده بودم. در سطح جامعه چند نفری را دیده بودم که اظهار بیدینی میکردند، ولی خب آنها با نویسندۀ این مطلب فرق داشتند، سرشان به کار خودشان بود و آشکارا، به عقاید مسلمانان توهین نمی کردند و به نقد اسلام هم نمی پرداختند، پس من هم نیازی به بحث و جدل با آنها نمی دیدم، هر چند گاهی با آنها بحثهایی می کردم. ولی این مورد، یک مقاله یا بهتر بگویم یک فحش-نامه بود. به هر حال یک بیدین، در محیط اینترنت که کمتر کسی می تواند مانع او شود، بهتر درون خود را بروز می دهد. چند مقاله از آن سایت خواندم، و از آن همه تحریف حقیقت که در مورد اسلام روا داشته بود، شگفتزده شدم. هر چند در آن زمان نسبت به این زمان، دانش خیلی کمتری داشتم و البته الان هم سواد ناچیزی دارم، ولی باز فهمیدم که این مطالب بی پایه هستند. نکته جالب در آن سایت این بود که سعی می کرد ایران باستان را در برابر اسلام قرار بدهد، و از افراد بخواهد که «دین عربها را ترک کنند»، غافل از اینکه اسلام ربطی به اعراب ندارد و ما به خاطر حبّ و بغضهای ملّی و ناسیونالیستی نیست که به اسلام ایمان داریم، بلکه بخاطر دلیل و برهان است.

  با فاصله بسیار کمی یک وبلاگ را در میهن بلاگ دیدم که ضدّاسلام مطلبی داشت. البته من در بخش کامنتها جواب خیلی کاملی به او دادم که نویسنده پستش را حذف کرد، ولی باز مطالب حجیم دیگری را که بعداً فهمیدم از روی سایتهای الحادی کپی برداری کرده است، را روی وبلاگش گذاشت، ضمن اینکه در نهایت متوسّل به توهین به من شد و یکی دو نفر از همفکرانش هم آمدند و در کامنتها به من توهین کردند. آنجا بود که فهمیدم بهتر است در وبلاگهای این افراد فعالیت نکنم. در مقابل تصمیم گرفتم که هم خودم نه به صورت مستقیم بلکه به صورت غیرمستقیم با اینجور افراد برخورد کنم، و هم از نویسندگان وبلاگهای مذهبی، بخواهم که سعی کنند با این هجمه ها مقابله کنند. ولی اینجا بود که فهمیدم نه کار غیرمستقیم جواب می دهد، زیرا هجوم دشمنان اسلام مستقیم بود و نه روی وبلاگنویسهای مذهبی می شود حساب کرد، زیرا اکثرشان فقط یک سری مطالب را از این طرف و آن طرف می آوردند و از آن بالاتر سعی می کردند، خودشان را به دردسر بحث با اینگونه افراد نیندازند.

 

  اینجا بود که من از تابستان 86، تصمیم گرفتم، وارد عرصه وبلاگنویسی با هدف پاسخ دشمنان اسلام بشوم. مرحله به مرحله با پیشرفت کار، سطح اطلاعات و قدرت بحث و در نتیجه سطح مقالات و تنوع موضوعات بهتر و بهتر شد و بحمدالله بارها شاهد این بوده ام که دشمنان اسلام در برابر منطق من شکست خورده اند و متوسّل به فحش دادن شده اند. از بحثهای جدلی و ضعیف اوّلیه، به پاسخهای قدرتمند و تمام کننده رسیده ایم و این به معنای آن است که من توانستم با چندین سال تلاش مانعی در برابر مخالفان اسلام باشم و سطح اطلاعات خودم را بالا ببرم، و به وظیفه هر مسلمانی مبنی بر تحقیق در دین، عمل کرده باشم.

 

***

 

  امّا غرض از این مقدّمات این بود که امروز اسلام تحت شدیدترین هجومهاست، همانطور که زمانی رهبران بزرگ دین تنها مانده بودند، امروز اصل دین تنها مانده است و مدافعان بسیار کم هستند. دشمنان اسلام، هر چند مانند آن سپاه چند ده هزار نفری بنی امیّه، در اقلّیت هستند، ولی من در بین برادران و خواهران مسلمان، همکاری ناچیزی می بینیم، تا جایی که در محیط اینترنت، به نظر می رسد که همانطور که موسی(ع) و عیسی(ع) و حسین(ع)، تنها مانده بودند، امروز هم اسلام، تنها مانده است. البته همانطور که آن روز نیز ایمانداران کم نبودند، امروز هم افراد ایماندار کم نیستند، بلکه زیاد هم هستند، ولی مثل همان روزها که هر کسی برای یاری نکردن عیسی(ع) و موسی(ع) و حسین(ع)، بهانه و دلیلی داشت، امروز هم اکثر برادران و خواهران مسلمان، به جای فعالیت بهانه می آورند. قبول دارم که برخی فعالیت دارند، ولی اکثریت برادران و خواهران گویی در خواب هستند.

 

  هر کس ظاهر اینترنت را نگاه کند، ممکن است دچار توهّم بشود که شاید در وبلاگستان فارسی، مسلمانها در اقلّیت هستند! و اتفاقاً این توهّم برای برخی از بیدینها هم به وجود آمده است و همه را به کیش خود می پندارند. ولی حقیقت امر این است که اکثر بچّه مسلمانهای ما، «احساس مسئولیت» ندارند، ولی دشمنان اسلام، احساس مسئولیت میکنند. حتی اگر سواد نداشته باشند، حتی اگر هزار تا کار و زندگی داشته باشند، حتی اگر درسشان عقب مانده باشد، باید بیایند و شده شبی نیم ساعت اسلام را بکوبند، تا به کفر خدمت کرده باشند. در مقابل بچه مسلمانها، در وبلاگهایشان به فکر عکس این بازیگر و آن فوتبالیست، یا نوشتن دلنوشته و متنهای عاشقانه و سیاسی، هستند. در چترومهای اینترنتی هم فقط برای دوستیابی و موزیک و بحثهای الکی و این جور چیزها می روند. پس در یک کلام دشمن بیدار است، و دوست غافل و شاید خواب. یاد آن حرف علی(ع)، با نقل به مضمون، می افتم که فرمود: حاضرم ده از تن از شما را بدهم و یک تن از یاران معاویه را بگیرم و نیز فرمود: آنها در باطل خود استوارترند تا شما در حقّتان.

 

  جالب است که وقتی برای برخی از این دوستان از وضع موجود می گوییم، هر یک بهانه ای دارد! یک نفر اصلاً وقت ندارد! یک نفر درس دارد! یک نفر کار دارد! یک نفر سواد فعالیت را ندارد! یک نفر اعتقاد دارد که مقابله با این افراد کار ما نیست! یک نفر می گوید بگذار امام زمان(عج) بیاید، جواب تمامشان را می دهد!! یک نفر می گوید آنها که قانع نمی شوند!!!

 

من خدمت این دوستان سه نکته عرض می کنم و دیگر حرفی ندارم:

 

اوّل: دوستان! به نظرتان مخالفان اسلام هم مشکلات شما را ندارند؟ به نظر شما چگونه است که آنها وقت دارند و ما وقت نداریم؟ فکر می کنید آنها سواد دارند؟ خیلی از آنها، بلکه اکثرشان، سواد هم ندارند، ولی سعی می کنند حرف بزرگان خودشان را یاد بگیرند و در مجامع مختلف تکرار کنند، آیا شما این کار را هم نمی توانید انجام بدهید؟(البته در زمینۀ پاسخ به شبهات آنها، و نه سخنانی که ربطی به مقابله با آنها نداشته باشد.) البته من هم قبول دارم که آنها قانع نخواهند شد، ولی اگر با کار آنها مقابله نکنیم، افراد ناآگاه را به سوی اباطیل خود، جذب خواهند کرد.

  دوستان! برادران و خواهران مسلمان! کسانی که از اسلام دفاع می کنند، بدون اینکه هیچ پاداش دنیوی در انتظارشان باشد و من نیز آرزو دارم، روز قیامت یکی از آنها شمرده شوم، مثل شما کار و زندگی دارند و از ابتدا همه چیز را نمی دانسته اند. باید وقتی مشخص را به صورت منظم قرار بدهید تا به کارهای مهمتان هم برسید، فعالیت وبلاگی کنید، ذره ذره مطالعه کنید تا آمادگی پیدا کنید. مقالات مربوط به پاسخ به شبهات و سایتها و کتابهای مربوطه را مطالعه کنید، تا با روش پاسخگویی و پاسخ شبهات معروف، آشنا شوید.

 

دوم: به یاد داشته باشید که زمانی که مسیح(ع) در باغ جتسیمانی با معدودی از حواریونش تنها ماند و زمانی که حسین(ع) در کربلا با 72 یار حقیقی تنها ماند و زمانی که موسی(ع) تنها برادرش را به یاری خویش دید، مدعیان ایمان زیاد بودند، ولی اهل عمل نبودند و همگی بهانه هایی داشتند. آنها عبرت امروز ما هستند، اگر عبرت نگیریم، بدون شک وضعمان در قیامت از آنها بدتر خواهد بود.

 

سوم: کسانی که امور دنیوی خویش را از دفاع از دینشان مهمتر می دانند، یادشان رفته است که یاران امام حسین(ع) که شهید شدند، برای امام حسینی شهید که شدند که خودش بخاطر دفاع از دین شهید شد(امام فرمودند هدفشان از قیام زنده کردن سنّت جدّشان رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر است). دشمنان مسیح(ع) به این خاطر قصد جان مسیح(ع) را کردند که مسیح(ع) در حال نشر دین بود. امروز اصل دین را این خبیثان و فحّاشان و هتّاکان، هدف قرار داده اند. این بدان معناست که وظیفه ما خیلی بیشتر است و اگر کمکاری کنیم، به نظر من می رسد که از کسانی که حسین(ع) و مسیح(ع) و موسی(ع) را تنها گذاشتند، بدتر خواهیم بود.

 

  یادمان باشد که از کمکاری بچه مسلمانهاست که بیدینها این همه خودشان را تبلیغ می کنند و با اسلام می جنگند و مسلمانها را نیز به سوی خویش دعوت می کنند و افرادی ناآگاه جذبشان می شوند و به محض جذب شدن، در کنار آنها به دشمنی با اسلامی می پردازند. از کمکاری بچه مسلمانهاست که کسانی که در هشت سال دفاع مقدّس یک گام برای دفاع از ایران برنداشتند که هیچ، گاهی هم با دشمن همکاری کردند، دم از وطن پرستی می زنند و وقاحت و پررویی را به جایی می رسانند که می گویند: هیچ مسلمانی ایرانی و هیچ ایرانی ای مسلمان نیست!!! از کمکاری بچه مسلمانهاست که دشمنان اسلام، آنقدر پررو می شوند که مسلمانها را تحقیر می کنند و آنها را موجوداتی به دور از تمدّن و وحشی خطاب می کنند. از کمکاری بچه مسلمانهاست که دشمنان اسلام، برای ما ادعای منطق داشتن می کنند و در این توهّم هستند که کسی را توان جواب دادن به آنها نیست.

 

رده بندی موضوعی: اندیشه کنیم

 
 
 
 
 

[۱] بر اساس آیات 21 تا 26 سوره مائده از قرآن کریم.

[۲] قرآن، سوره آل عمران، آیه 55.

[۳] قرآن، سوره مائده، آیه 157.

[۴] قرآن، سوره مائده، آیه 14.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:حضرت موسی, ] [ 1:29 ] [ بنده ی خدا ]
.: Weblog Themes By Salehon :.

درباره وبلاگ

سلام در این وبلاگ شما با مطالبی که برای شما مفید و آموزنده می باشد روبرو می شوید امیدوارم هر مطلبی رو که در اینجا میخونید با ارائه نظرها و انتقادات مفیدتون به من کمک کنید تا باز خورد مفیدش رو خودتون بینید من بعلت مشغله های کاری ای که دارم فقط آخر هفته ها میتونم به وبلاگ شر بزنم خوشحال میشم با هم بحث کنیم
حمایت می کنیم
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 181
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
شمارنده
شمارنده